#من_زنده_ام #قسمت_صدوچهل_دوم مراسم بی بی با دو عزا تمام شد و اولین روز سال را بدون بی بی آغاز کردیم گویی بی بی رفت تا برایمان خبر تو را از عالم معنا بیاورد . مات و مبهوت بهم خیره شده بودیم ، نه مرگ بود و نه زندگی ، نه روی زمین بودیم و نه آسمان . انگار… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1397, 12"
#من_زنده_ام #قسمت_صدوچهل_یکم در تعجب بودم از اینکه می دیدم در شهری که این همه جوان و زن و مرد ، بی صدا و بی خبر، غریبانه به خاک سپرده می شوند به خاطر بی بی شصت ساله ام چنین سرو صدایی به پا شده و البته این همه از برکت حسنیه و روضه های سیدالشهدایش بود .… بیشتر »
#من_زنده_ام #قسمت_صدوچهل روزهای بارانی ساعت ها بین قبرهای باران خورده می چرخید و بو می کشید . وقتی حرف می زد احساس می کردم یک قدیس از جنس معجزه است و با عالم دیگری در ارتباط است . ما حرف او را نمی فهمیدیم . کنار قبرها آرام بود فقط برای اینکه مادران دیگر… بیشتر »
#من_زنده_ام #قسمت_صدوسی_نهم هر بار که از این دست ماجراها پیش می آمد و دست خالی بر می گشتیم ، داغ دل همه تازه می شد و داستان از نو شروع می شد . با آمدن بهار 1360 و رویش گل ها و سبز شدن درختان ، حال عجیبی به مادر دست داده بود . به درختانی که در زمستان خشک… بیشتر »
آخرین نظرات