نامه ها برای ما که نه جنگ دیده بودیم و نه می دانستیم اسیر جنگی چیست ، تازگی داشت . نامه هایی که اسیران جنگی می فرستاند نه پاکت داشت و نه تمبر، یک طرف آن در قسمت بالا علامت قرمز صلیب سرخ جهانی و آدرس و اسم فرستنده بود و پایین آن اسم و آدرس گیرنده و طرف دیگر آن چند خطی اسیر می نوشت و چند خطی را خانواده او . نامه ها باز می آمد ، خط به خط نامه ها را همه می خواندند و گریه می کردند و می خندیدند و ساعت ها و روزها این کلمه ها را می خواندند و تفسیر و تعبیر می کردند . اما ما حتی این نامه ها را هم نداشتیم . همه دست نوشته ها را مرور می کردیم شاید در این خطوط اسمی یا حرفی یا نشانی از اسیر ما هم باشد . مادرم فکر می کرد باید به این نامه رسان ها مشتلق بدهیم تا از تو برایمان نامه بیاورد .
مادر گاهی ضمن پرداخت مشتلق ، آنها را به خانه می آورد و با ناهار و شام از آنها پذیرایی کرد . نامه رسان ها دیگر جرات نداشتند از در خانه ما رد شوند چون می دانستند آن روز از کار و زندگی می افتند . آنها هم خیلی دلشان می خواست بتوانند یک روز نامه ای و خبری برای مادر بیاورند اما این نامه ها در دست نامه رسان های اداره پست نبود و مادر همیشه شاکی می گفت :
- این چه نامه ایه که نمی دنش دست نامه رسون ، معصومه که نمی دونه ما کجاییم ، به کدوم نشونی نامه بده ؟
در هلال احمر، بر اثر رفت و آمد زیاد خانواده هایی که گم کرده ای داشتند ، بخشی برای خانواده های مفقود الاثر ایجاد شده بود . واژه مفقودالاثر برای مادرم اصلا مفهوم نبود ، مرتب می پرسید :
- مفقودالاثر یعنی زنده یا زبونم لال …
- یعنی منتظر باشیم یا نه؟ یعنی حالشون خوب نیست؟
- یعنی کجا هستند؟
ما هم برای توجیه مادر می گفتیم
- مفقودالاثر یعنی مادری که همه امیدش به لطف خداس و همه چیز رو به خدا سپرده . صدام داره با شما می جنگه ، می خواد با این کارا شما رو از پا در بیاره وگرنه ، اسیر باید ثبت نام بشه و به خانواده اش نامه بنویسه .
ما حتی توی فیلم ها و قصه ها هم ندیده و نخوانده بودیم که اسیر را قایم کنند . کلمه مفقودالاثر برایمان کلمه نفرت انگیزی بود . هر چیزی قانونی دارد اما این دیگر شهر بی قانون بود .
وقتی فهمید می تواند با صبر کردن صدام را از پا در بیاورد صبوری می کرد . دیگر بی قراریها و دلواپسی هاش را به روی خودش نمی آورد و همه رو توی خودش می ریخت تا جایی که بعضی وقت ها می رفت مسجد و سخنرانی هم می کرد . آنها شب و روز زمستان و تابستان مشعول بافتن کلاه و ژاکت برای جبهه بودند .
کریم هم که به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت ، مامور نوشتن نامه و شکایت های بین المللی به سازمان ملل و حقوق بشر و هر سازمان دولتی و غیر دولتی بود . حالا دیگر همه نیروهای صلیب سرخ جهانی را می شناخت و مرتب در حال مکاتبه با سوئیس - ژنو و همه سازمان های مدافع حقوق بشر بود . در همه نامه ها اشاره می کرد به اینکه شواهد عینی وجود دارد که خواهرمان به اسارت در آمده و در عراق است .
ادامه دارد…✒️
آخرین نظرات