عکس را که دیدم ، بغضم ترکید . تبسمی تلخ بر لبانت بود که می خواست همه رنج های اسارت را کتمان کند با دست ، بینی و لب هایت را می پوشاندم و فقط به چشمانت خیره می شدم . غم و غصه در نگاهت موج می زد . دوباره دست روی چشمانت می گذاشتم و به لب هایت خیره می شدم ، تبسمی تلخ بر لبانت نشسته بود که می خواستم همه غم و غصه های اسارات را کتمان کند . با خودم گفتم :
- معصومه ؛ چقدر تلاش کرده ای که همه لحظه ها و روزها و خاطرات را در دو کلمه خلاصه کنی ، دو کلمه ای که می خواستی با نوشتن شان به قولی که داده بودی وفادار بمونی ؛ « من زنده ام»
فصل هفتم
اردوگاه موصل و عنبر
عکس و نامه آبی از بیمارستان با عبارت《 من زنده ام 》به یکدیگر الصاق و توسط صلیب سرخ به سوی هلال احمر ایران ارسال شد ، من و مریم و حلیمه خبری از خانه هایمان نداشتیم . به آقای هیومن گفتیم :
- ما آدرسی از خانه هایمان نداریم . نامه هایمان را به چه آدرسی باید ارسال کنیم ؟
گفت : - شما که خانه هایتان در منطقه جنگی بوده نامه هایشان را به آدرس هلال احمر ایران ارسال کنید .
یکی از اعضای هیات صلیب سرخ گفت :
-you have suffered immensely to visit us and register to the Red cross. Please promise us to ent the first and softest meal supervision. Your health is important to us. Your families in Iran are surely waiting for your return.
( شما برای ثبت نام و دیدار صلیب سرخ رنج زیادی متحمل شده اید . قول بدهید تحت نظر پزشک اولین و نرم ترین غذا را میل کنید . سلامتی شما برای ما مهم است . حتما خانواده هایتان نیز منتظر برگشت شما هستند )
بساط عکس و نامه را جمع کردند و گفتند : ایران برای اسیران جنگی
- هدیه ای فرستاده که هر چهار نفرتان می توانید با هم از آن استفاده کنید
کتاب قرآن مجید با ترجمه مرحوم الهی قمشه ای ارزشمند ترین هدیه ای بود که در آن غربت می توانست ما را زنده نگه دارد و به ما حیاتی نو ببخشد ، هر چهار نفر دور قرآن حلقه زدیم و دست روی ان می کشیدیم . با دیدن قرآن بی اختیار و بی ملاحظه بغض دو ساله مان ترکید ، قطره های اشک آرام و بی صدا روی جلد قرآن می چکید ، بهت زده پرسیدند :
-what is this book about? این کتاب چگونه کتابی است؟
گریه هامان اجازه سخن گفتن نمی داد ، خودشان به سوال خودشان پاسخ گفتند :
-That’s God’s book like Bible کتاب خداست ، مثل انجیل ؟2
خواستم بگویم کتاب هدایت است دیدم نه ؛ بشارت هم هست . خواستم بگویم کتاب سعادت است دیدم نه ؛ حکایت هم هست ، خواستم بگویم کتاب قیامت است ، دیدم نه ؛ حیات هم هست . خواستم بگویم این کتاب آخرت است دیدم نه ؛ دنیا هم هست . گفتم این کتاب اصلا” ، همه چیز است . اگر سالها اینجا با قرآن بمانیم دیگر تنها نخواهیم بود . بهره ای که ما از قرآن می بریم ما را تا همیشه زنده نگه خواهد داشت . ما توانستیم با امید و توکل به خدا از سیاهچال هایی که به گفته داوود ؛ رئیس زندان《 باید تا آخر عمر در آن می ماندیم 》خلاص شویم ، بله خواست خداست که برهمه چیز حاکم است .
نیروهای صلیب سرخ به امید دیدار بعدی با ما خداحافظی کردند و گفتند ما از دولت عراق خواسته ایم تا بهبودی کامل در بیمارستان بمانید . شما هم به دستورات پزشک توجه کنید ، وضعیت جسمانی هیچ کدام مان بهتر از دیگری نبود . دچار خونریزی معده و روده شده بودیم . به محض خوردن غذا - حتی غذای سبک - دچار استفراغ خونی
ادامه دارد…✒️
آخرین نظرات