#دختر_شینا قسمت :پنجاه و نهم #فصل_سیزدهم چاره ای نداشتم. شیشه ها را این طوری قبول کردم؛ هر چند با این کار انگار پرده ای سیاه روی قلبم کشیده بودند. صمد می رفت و می آمد و خبرهای بد می آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1397, 11"
#دختر_شینا قسمت :پنجاه و هشتم #فصل_دوازدهم گفت: «من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.» گفتم: «خودم می روم. فقط تو قبول کن.» چیزی نگفت. سکوت کرد. می دانستم دارد فکر می کند. فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود. گفت: «رفتم با صاحب خانه… بیشتر »
آخرین نظرات