من زنده ام به عشق تو يا صاحب الزمان

تورا چشم در راهم يا اباصالح ادركني
|خانه
شهید عطشان
ارسال شده در 1 خرداد 1397 توسط سميرا صبوري در شهید

​شهیــدعطشـــان جوادمحمدی

به فدای لب عطشان حسین 

حاج مهدی فرمانده قرارگاه حما اومد

 دو روز بود تو عملیات بودیم. از دفتر اقا گفته بودند ڪه رزمنده های مدافع تو عملیات روزه نگیرن.

عملیات تموم شده بود. شاهد ۹ ده تا تپه بود ڪه تنها شاهراه دمشق وحلب بود ڪه این تپه ها تامین جاده بودن ڪه تا تپه ۸ دست ما بود ولی دوتای دیگری دست داعشی ها شاهد ۹ خیلی حیاتی بود ،رو گرفته بودیم

حاج مهدی اومد شیخ هلال …جواد چه خبر اوضاع چطور؟ ( بچه ها پای قبضه سلاح خوابیده بودن) 

جواد با اون لحن شیرین اصفهانیش گفت : حاج مهدی میگم چی میشد اقا این ماه رمضونو واسه رزمندگان مدافع حرم ازاد میڪرد ؟حاج مهدی گفتن:خب جواد جان اگه سختتونه روزه نگیرن، تو این گرما اتیش خمپاره وگلوله حرجی نیس.

 جواد: حاج مهدی من با این روزه سر خدا منتی میزارم ڪه اون سرش ناپیدا…و ساعتی بعد 

( جواد با لبی عطشان به دیدار ارباب خود حضرت سیدالشهدا پر ڪشید …)

شهادت: ۱۱ماه مبارڪ رمضان ،۱۶خردادسال ۱۳۹۶ 

✍ راوی: همرزم شهید

نظر دهید »
من نیز شهید خواهم شد...
ارسال شده در 1 خرداد 1397 توسط سميرا صبوري در شهید

‍ ‍#ﺷﻬﻴﺪ_ﺣﻴﺎﺗﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﺩ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ ، ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻭ ﻧﻤﺮﻩ ﻗﺒﻮﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻧﻤﺮﻩ ﻋﺎﻟﻲ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻋﺸﻖ ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﺱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺣﺎﺋﺰ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ،ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻧﻘﻞ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﻨﻴﺪﻧﻲ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ :

ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺴﻴﻨﻴﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺑﺴﻴﺠﻲ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﻭ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﺭﻭﻥ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻗﺎﺑﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻬﻴﺪﻡ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ. ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ﭘﺮﻳﺪ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻡ ﺑﺎﻻ ﺷﺪ . ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺷﻬﻴﺪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﺩﻳد.
#شهید_محمدرضا_حیاتی 

نظر دهید »
نماز اول وقت
ارسال شده در 1 خرداد 1397 توسط سميرا صبوري در شهید

وسط عملیات … !
زیر آتیش … !
فرقی براش نداشت ؛
اذان که میشد ، میگفت :
من میرم موقعیت اللّه .

#سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی

نظر دهید »
جگرم سوخت،آب نیست
ارسال شده در 1 خرداد 1397 توسط سميرا صبوري در شهید

? وقتی بمباران شیمیایی شد ماسڪش را به یڪی از رزمنده‌ها داد! 

در بیمارستان از شدت تشنگی روی ڪاغذ نوشت : «جگرم سوخت آب نیست؟!»

و بعد به شهادت رسید…

#شهید_نعمت_الله_ملیحی

نظر دهید »
دختر شینا قسمت هشتادم
ارسال شده در 1 خرداد 1397 توسط سميرا صبوري در کتاب دخترشینا

#دختر_شینا

قسمت :هشتادم

#فصل_پانزدهم

داشت بند پوتین هایش را می بست. مثل همیشه بالای سرش ایستاده بودم. زن برادرش را صدا کرد و گفت: «خانم! شما هم حلال کنید. این چندروزه خیلی زحمت ما را کشیدید.»
تا سر کوچه با او رفتم. شب شده بود. کوچه تاریک و سوت و کور بود. کمی که رفت، دیگر توی تاریکی ندیدمش.
یک ماهی می شد رفته بود. من با خانة جدید و مهدی سرگرم بودم. خانه های توی کوچه یکی یکی از دست کارگر و بنا در می آمد و همسایه ها ی جدیدتری پیدا می کردیم. آن روز رفته بودم خانه همسایه ای که تازه خانه شان را تحویل گرفته بودند، برای منزل مبارکی، که خدیجه آمد سراغم و گفت: «مامان بیا عمو تلفن زده کارت دارد.» مهدی را بغل گرفتم و نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و رفتم خانة همسایة دیوار به دیوارمان. آن ها تنها کسانی بودند که در آن کوچه تلفن داشتند. برادرشوهرم پشت تلفن بود. گفت: «من و صمد داریم عصر می آییم همدان. می خواستم خبر داده باشم.» خیلی عجیب بود. هیچ وقت صمد قبل از آمدنش به ما خبر نمی داد. دل شورة بدی گرفته بودم. آمدم خانه. دست و دلم به کار نمی رفت. یک لحظه خودم را دلداری می دادم و می گفتم: « اگر صمد طوری شده بود، ستار به من می گفت.» لحظة دیگر می گفتم: «نه، حتماً طوری شده. آقا ستار می خواسته مرا آماده کند.» تا عصر از دل شوره مردم و زنده شدم.
به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم.
وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.»
این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانه آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم.
خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود.

ادامه دارد…✒️

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 118
  • 119
  • 120
  • ...
  • 121
  • ...
  • 122
  • 123
  • 124
  • ...
  • 125
  • ...
  • 126
  • 127
  • 128
  • ...
  • 146

آخرین مطالب

  • پیوند بی کرانه
  • مرگ آرام مغزی کودکان با موبایل
  • غروب دریا
  • خانواده همسر
  • بیت المال ...
  • دعای هر روز ماه صفر 
  • ​با ترس فرزندمون از تاریکی چه کنیم؟
  • التماس دعای فرج
  • ​مشهدی های مهمان نواز 
  • مهمان نوازی...

آخرین نظرات

  • لاله  
    • https://nbookcity.com/book/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d9%86%d8%a7-pdf>
    در دختر شینا قسمت صدوبیستم
  • یاس در جایگاه پدر ومادر 
  • یاس در شهیدی که حاج قاسم عاشقش بود
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در پیشنهاد معنوی..‌.
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در نجات از پیک ا میکرون....
  • یاس در الگوی ما حضرت زهرا سلام الله علیها...
  • سربازی از تبار سادات  
    • سربازی از تبار سادات
    در مکث کردن 
  • یاس در همدیگر رو دور نزنیم...
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در برای زیبایی ها...
  • منتظر در علائم سندروم اضطراب کرونا
  • یاس در ☕ عوارض مصرف نوشیدن بیش از اندازه چای
  • مطهر در کاش امسال جشن میلادت به میزبانی پسرت باشد...
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)  
    • مبتلایِ حسین (علیه السلام)
    در تقویت‌کننده‌های ایمنی بدن رو بشناسید.
  • یاس در دلتنگی....
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در خواص آیه الکرسی...
  • س. ج در میوه =بانک خون
  • نور در ​بیایید با باورهای سمی خداحافظی کنیم
  • یاس در میوه =بانک خون
  • یاس در خواص آیه الکرسی...
  • س. ج در انسان باشیم...

موتور جستجوی امین

موتور جستجوی امین
تیر 1404
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

من زنده ام به عشق تو يا صاحب الزمان

اللهم عجل لوليك الفرج.....الهي آمين

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آستان مقدس شهدای گمنام
  • امام زمان
    • محرم 1400 به نیت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • اهل بیت
    • فاطمیه
  • بانو اسلامی
  • بدون شرح
  • بماند به یادگار
  • تربیت فرزند
  • تلنگر
  • تولیدی خودم «عکس، فیلم، متن»
  • جملات ناب
  • حکایت
  • سخن بزرگان
  • شهید
  • شهید گمنام
  • صرفا جهت اطلاع
  • صرفا جهت خنده
  • صرفا جهت سلامتی
  • عمومی
  • محرم حسینی
  • محرم ۱۴۰۲
  • معرفی کتاب
  • من حسینی شده دست امام حسن ام
  • نکات اخلاقی
  • همسرانه ، عاشقانه
  • همه چیز در مورد کرونا
  • ولایت
  • چهارشنبه های امام رضایی
  • کتاب دخترشینا
  • کتاب من زنده ام
  • کلام قرآنی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 5
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 5
  • رتبه 90 روز گذشته: 44
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 7
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان