تلنگر
تحویلدار بانکی تعریف میکرد: سالها پیش، روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪﺍﯼ یک ﻗﺒﺾ آﻭرد، تا آن را ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنم.
ﮔﻔﺘﻢ:ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﺳﺎﯾﺖﻫﺎ ﺭا ﺑﺴﺘﯿﻢ، ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎ!
پسرک ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪاﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮِ کیام!؟ اگر پدرم بیاید، همین را ﻣﯿﮕویی؟!
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکند! ﺳﺎیت را ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ
رفت و ﺑﺎ پیرﻣﺮﺩﯼ وارد شد، ﻟﺒﺎسهای کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩای داشت.
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮلش را دریافت کردم و ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ، لطفاً چند لحظه صبر کنید…
ته قبض را ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ و تحویلشان دادم و خود قبض را در کشو گذاشتم، تا فردا صبح پرداخت کنم.
ﭘﺴﺮک لبخندی زد و ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺪﯼ با وجود پدرم نتوانستی «ﻧﻪ» ﺑﮕویی!
پیرمرد آمد جلو و ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ که ﺟﻠﻮﯼ بچهام سربلندم ﮐﺮﺩﯼ!
بعضی وقتها میشود تیغ باشی اما نبُری،
تبر باشی اما نشکنی.
حتی اگه یه فرشته هم باشی، بازم همیشه یکی پیدا میشه که از صدای بال زدنت خوشش نمیاد…!
“خودتو گرفتار حرف مردم نکن”
تلنگر
چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
⚠️ جاده لغزنده است!
? دشمنان مشغول کارند!
?با احتیاط برانید!
⛔️ سبقت ممنوع…!
? دیر رسیدن به پست و مقام،
بهتر از هرگز نرسیدن به “امام زمان” عج است..!
♨️ حداکثر سرعت،
اما بیشتر از سرعت "ولی فقیه” نباشد.
⛔️ دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع!
⭕️ با دنده لج حرکت نکنید .
✅ و با وضو وارد شوید..
? چرا که این جاده،
آغشته به خون مطهر شهداست
آخرین نظرات