وقتی دید روی انگشت نماز میخونیم به هریک از ما یک هسته خرما داد و گفت روی این نماز بخونید و خودش هم مشغول نماز شد. بعد از چند نماز دو رکعتی گفت: راستی ما دیوونه شدیم هنوز صبح نشده نماز چی می خونیم!
فاطمه گفت: نماز شکرانه می خونیم.
-آخه شکر چی را بکنیم؟ اما نه! دد چه خوب گفتی! کاشکی ننم بود و می دید که یوسف نمازخون شده و قبل از اذان صبح شش رکعت نماز میخونه.
چند دقیقه بعد پرسید:
-راستی دخترها شما فال هسته ی خرما بلدید؟
گفتیم :نه
-فال نخودچی؟
-نه
-خواب تعبیر نمی کنین؟
-نه
گفت: پس شما چی بلدین!؟ دخترها که همه تو کار فالند، فال نخود و فال هسته ی خرما و فال قهوه و چای و کف بینی و تعبیر خواب…
مریم گفت: حالا چی خواب دیدی؟
گفت:دیشب همین یک ساعت که خوابیدم خواب دیدم تو صبخی دارم فوتبال بازی می کنم. هر توپی که می آد جلو پام با یک قدرت خدایی توپو شوت می کنم و میزنم تو دروازه. همه رو دست بلندم می کنند؛ شده بودم پله، ننمم تو بازی بود اما نمی تونست شوت بزنه.
مریم گفت: اینکه تعبیرش پیداست کاکا. یعنی خدا به تو قدرت و توانایی تحمل سختی ها را می ده. آن وقت، تو جایگاه و مقام بالایی پیدا میکنی.
گفت: دد پس چرا می گی بلد نیستم، تو چه خوب گفتی. اما کاشکی این شوت ها را ننم می زد! توپ، روی پای ننم که می آمد نمی تونست شوت بزنه همه را اوت می زد. یعنی اونوقت اون طاقت میاره تا مو برگردم.
شب دوم هم با وجود کاکام یوسف والی زاده صبح شد.
صبح یوسف والی زاده رو بردند و او برای همیشه مفقود شد. در هر قطعه از زمین خودمان یا عراق عده ای را گم می کردیم.( بعد از میراحمد میرظفرجویان و برادران سپاه امیدیه، این چندمین نفری بود که گم کردم و در هیچ جای عراق و بین هیچ کدام از گروه های شهدا یا جانبازان و آزادگان آنها را نیافتم).
با آغاز صبح تعدادی از نگهبانان و افسران بعثی مثل فیلم های سینمایی برای تماشا و بازجویی و اجرای اداهای سبک و ناپسند می آمدند.
روز سوم اسارت در بازداشتگاه تنومه هر سه نفر، فاطمه، مریم و من کنار دیوار نشسته بودیم. یکی از نیروهای بعثی پشت پنجره آمد و به من اشاره کرد که جلو بروم. امتناع کردم. به چپ و راست نگاه کردم که یعنی نمی فهمم چی می گی و با کی هستی؟
گفت: عنچ، لا انت، لا انت، انت، انت( با توام، نه تو، نه تو، تو، تو)
قاطمه به آرامی گفت: بشین، بلند نشو
اما باز پشت سر هم تعل، تعل می گفت. مجبور شدم و چند قدم جلو رفتم.
پرسید: شنو اسمچ؟ ( اسمت چیه)
-معصومه
-لا جنرال معصومه( نه، ژنرال معصومه)
اشگد عمرچ؟( چند سالت است؟)
-هجده سال
-عسکریه لو مدنیه؟( عسگری هستی یا مدنی؟)
ادامه دارد…✒️
آخرین نظرات