من زنده ام به عشق تو يا صاحب الزمان

تورا چشم در راهم يا اباصالح ادركني
|خانه
من زنده ام قسمت سی و هفتم
ارسال شده در 28 مرداد 1397 توسط سميرا صبوري در کتاب من زنده ام

#من_زنده_ام

#قسمت_سی_و_هفتم

از استاد جلوتر باشم.مدتی گذشت .آقای مطهر که متوجه این عزلت و گوشه گیری شده بود ما را نصیحت کرد و گفت:زندگی در اعتدال شکل می گیرد نه افراط و نه . مهم تر از همه این است که یدالله مع الجماعه. باید با مردم باشید و معصیت نکنید . سنگ به قطار در حال حرکت می خورد . اگر پرهیزگاریدباید در کارزار دنیا حضور داشته باشید تا تقوا و شجاعت و جرأت خود را بیازمایید.شاخص میزان تقوا و ایمان و حیا تنها با نماز و روزه و ذکر و ثنا در پستوی خانه ها محقق نمی شود.عاقبت به خیری در تارک دنیا شدن و رهبانیت در صومعه نیست.طریق اعتدال و میانه روی نیاز به عقلانیت وظرفیت سازی دارد . باید به خود و محیط خود بیندیشد. برای بالا بردن میزان تقوا باید تحمل و بردباری داشت. مگر می شود در آب بیفتید و خیس نشوید؟ چرا ساحل نشین شده اید؟ چرا از امواج ترسیده اید؟ فکر میکنید می توانید در کارزار نفس وارد شوید و تیری به شما اصابت نکند ؟ وقتی انسان متولد می شود یعنی خداوند رسما او را به دنیا دعوت کرده است. پس ترک دنیا شدن معصیت عظمی است. انسان گاه به جایی می رسد که ایمان و عبادت هم او را فریب می دهد. راه مسالمت و مسالمه با دنیا و بندگان در طریق انبیا و کتاب حق است. مراقب باشید چون این راه بسیار باریک و پر دست انداز است. در پایان تابستان دو برنامه طراحی شده بود.یکی برنامه ی تفریحی سفر به اصفهان همراه بچه های یتیم خانه و دیگری اردوی خرم آباد و منظریه ی تهران که جنبه ی سیاسی و فرهنگی و خود سازی داشت. اسم من در هر دو سفر بود اما عمو سید با حسین آتشکده ، مهدی رفیعی ، علی جیرانی، محمد اسلامی نسب و میمنت کریمی راهی اصفهان شدند و من با علی اصغر زارعی ،حمید اکبری ،آذرنوش و زهرا الماسیان راهی اردوی منظریه شدیم. چون می دانستم اردوی منظریه ی تهران جنبه ی خودسازی و تزکیه ی نفس دارد با گروه همراه شدم . مادرم خیلی خوشحال بود از اینکه برای مدتی از آبادان خارج می شوم اما نمی دانست این اردو در امتداد همان کلاس ها و برنامه های خودسازی است . زمان برگشت از اردوی منظریه ی تهران مصادف شد با زایمان زن برادرم کریم که ساکن تهران بودند . روز سی و یکم شهریور همزمان با حمله ی عراق به ایران میثم به دنیا آمد.مادرم هنوز دوست نداشت که به آبادان برگردم و مرتبا ًمی گفت: چند روزی برای مراقبت از زن برادرم و میثم کوچولو تهران بمانم.چون صدام حمله کرده و آبادان جنگ است.
فصل چهارم
جنگ و اسارت
موسم مهر و مدرسه در سال 1359با صدای میگ های بمب افکن عراق آغاز شد و با به پرواز درآمدن هواپیماهای میگ بمب افکن عراقی صدایی که شنیدنش خارج از توان بود در شهر پیچید . زنگ مدرسه با خمپاره هایی که پشت پای هر دانش آموز زمین را می شکافت به صدا در آمد. کسبه وحشت زده کرکره های مغازه ها را پایین می کشیدند و سراسیمه به سوی خانه ها و خانواده های خود میدویدند اما کسی نمی دانست این صدای مهیب و وحشت آور از کجاست. بعضی ها می گفتند انفجار رخ داده اما بعضی که بیشتر می دانستند می گفتند دیوار صوتی شکسته است. رادیو به جای آهنگ مهر و مدرسه مارش آماده باش و آژیر قرمز و هشدار حمله هوایی را پخش می کرد. در فاصله ی کوتاهی بوی مرگ در تمام کوچه و خیابان ها پیچید.و صدای ضجه ی مادران داغ دیده و کودکان وحشت زده همراه با صدای پی در پی خمپاره ها گوش شهر را پر کرد.تن مردم بی دفاع سپر گلوله ها شده بود تا شهر نمیرد وآرام بماند . پیام افتتاح مدرسه کلاس و درس که همیشه از زبان رییس آموزش و پرورش شنیده می شد این بار با خبر شهادت رییس آموزش و پرورش همراه بود .

ادامه دارد…✒️

1 نظر »
سلامتی
ارسال شده در 26 مرداد 1397 توسط سميرا صبوري در صرفا جهت سلامتی

#صرفا_جهت_سلامتی
زمانی که غذا میل کردید باید 1ساعت تا70 دقیقه به هضم آن وقت بدهید .

اگربلافاصله بعد از خوردن غذا میوه مصرف شود نه این میوه ها به مقصد درست می رسند و نه غذا.

نظر دهید »
زن ذلیل کیست؟؟
ارسال شده در 26 مرداد 1397 توسط سميرا صبوري در عمومی

زن ذلیل !

گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم:«از کجا فهمیدی؟!»
گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک میکنه!»
گفتم:«چه اشکالی داره؟!»
گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»

گفتم:«این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!»
گفتم:«زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»

گفت:«اِ…نه بابا!ما تا دیروز فکر میکردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!»
گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک میکنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه»

نظر دهید »
لطفا دایه مهربون تر از مادر نشید
ارسال شده در 26 مرداد 1397 توسط سميرا صبوري در تربیت فرزند

لطفا دایه مهربون تر از مادر نشید…

یه خواهش داشتم!
«لطفاً تحت هیچ شرایطی وقتی پدر و مادری در حال دعوا کردن فرزندشان هستند، از کودک طرفداری نکنید»

چون کودک احساس تنفر بیشتر از پدر و مادر خود تجربه می‌کند
کودک خیلی زود احساس می‌کند که افراد بهتری نسبت به پدر و مادر در دنیا وجود دارد
قدرت و اقتدار پدر و مادر از بین می‌رود.
و خیلی چیزهای دیگه…
حواسمون باشه با یک اقدام کوچیک، که به نظر خودمون برای لحظه‌ای به کودک کمک می‌کنه، اثرات منفی مهلکی به جا نذاریم….

نظر دهید »
من زنده ام قسمت سی و ششم
ارسال شده در 26 مرداد 1397 توسط سميرا صبوري در کتاب من زنده ام

#من_زنده_ام

#قسمت_سی_و_ششم

سهراب گفت: آقا ما همان خری هستیم که از بس کتک خوردیم شبیه آدمیزاد شدیم.سید همچنان به حرف های خودش ادامه داد:شما می دانید که الان در کشور رژیم شاهنشاهی سرنگون شده و همه ی ما زیر سایه ی رهبری امام خمینی مسیر زندگی خودمان را پیدا کرده ایم و هدایت شده ایم.شما هم اگر بخواهید می توانید از این به بعد با ما باشید و از قصه ی زندگی امام بیشتر بدانید.
یکی از آنها گفت: آقا ما اینجا شکممون به کمرمون چسبیده . اگه لای این قصه ها نون و کباب هم هست بیا و قصه بگو ،وگرنه قصه ی ما از همه گریه دارتره.بالاخره هر روز با یک سخنرانی که یا خواهر میمنت کریمی انجام می داد یا من یا سید ،توانستیم بچه ها را آرام آرام به خودمان علاقه مند کرده و اعتمادشان را جلب کنیم . به خصوص اینکه بعضی وقتها با اجازه ی مدیر پرورشگاه بچه ها را به خانه های خودمان می بردیم تا با محیط خانه و خانواده آشنا شوند. بچه ها سید را از همه ی ما بیشتر دوست داشتند و سخت شیفته اش شده بودند و او را عمو سید صدا می زدند.
یک روز به مناسبت عید، سید دوارزده تا از پسر بچه ها را به خانه شان برد.پدر سید که از سادات طباطبایی و مردی مومن و گشاده رو بود از بچه ها پذیرایی مفصلی کرد و مادرش هم برایشان غذای خانگی و میوه و شیرینی تدارک دیده بود . هدیه ای نیز برای آنها در نظر گرفته بودند.در حیاط خانه ی سید درخت کنار بزرگی معروف به کنار سید بود که طعم و مزه یکنارش متفاوت بود و به جای یک بار چند بار در سال میوه می داد .
سید می گفت: پدرم می گه حتما این بچه ها رو بیار خونه تا از میوه ی این درخت کنار بخورن.مثل همه ی خانه های آن موقع ،خانواده ی سید هم مرغ و خروس داشتند. مادر سید با تخم مرغ ها برای بچه ها املت درست کرده بود و بچه ها هم کلی از میوه ی درخت کنار و املت و نان تازه خورده بودند و بازی و شیطنت کرده و بعد هم راضی و خوشحال به پرورشگاه برگشتند . هنوز چند دقیقه ای از برگشتنشان به پرورشگاه نگذشته بود که بینشان دعوا و مرافعه بالا گرفت تا جایی که بزن بزن راه انداختند . سید رفت که میانجی گری مند و ببیند دعوا سر چیست ؟ نگران این بود که در خانه شان به بچه ها بد گذشته باشد . از آنها پرسید: بچه ها مگه بهتون خوش نگذشت؟ از چی ناراحتید؟ حسن گفت: عمو سید خیلی نامردیه . سهراب هسته ی کنارها رو جمع کرده و رفته داخل قفس مرغ و خروس ها هسته های کنارها رو به ما تحت این زبون بسته ها فرو کرده و همه رو کشته. حالا اگر بری خونه می فهمی چه بلایی سر مرغ و خروس های زبون بسته اومده. تعدادی از بچه ها از این اتفاق ناراحت بودند و آنهایی که شیطنت بیشتری داشتند می خندیدند. با همه ی شیطنت ها و ازارهایشان، دوستشان داشتم نه از سر دلسوزی. من در نگاه و اغوش بچه ها دنیایی را میدیدم که همه را به دوستی و محبت و مهربانی دعوت می کرد.آنها که خود محتاج توجه و محبت بودند همیشه به دنبال راهی برای جبران محبت دیگران بودند.
بچه های بزرگتر مرتب می گفتند:عمو سبد ان شاءالله تلافی می کنیم.هیچ کاری و هیچ جایی به اندازه ی در کنار بچه ها بودن برایم آرامش بخش نکرده و مثل یک خانواده شده بودیم. آنها حتی تک تک اعضای خنواده های ما را می شناختند.دلمان میخواست این بچه ها روابط دوستی و خانوادگی را تجربه کنند و دایم به دنبال جلب ترحم دیگران نباشند.ترجیح می دادم وقتی را یا با بچه ها بگذرانم یا در خانه بمانم . من که تا آن سن همه چیز برایم شوخی بود از مردم فاصله گرفته بودم . روز به روز لاغرتر و رنجورتر می شدم . دایم مراقب زبان و چشم و گوش و قلبم بودم و زندگی پرهیزکارانه ای را در پیش گرفته بودم . از مواجهه با مردم پرهیز می کردم و این به نظرم بهترین شیوه برای مصونیت از معصیت بود. شبانه روز مشغول عبادت ذکر و دعا بودم برداشت های غلط و درک نادرستم از کلاس های آقای مطهر و ربانی و مراقبه هایی که می دادند مرا به انزوا و گوشه نشینی کشانده بود.مادرم حالا دیگر التماس می کرد که از خانه بیرون بروم و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی را از سر بگیرم ؛ فعالیت هایی که مورد توجه مردم باشد و موجب تعریف و تمجید آنها از من شود.از اینکه در تابستان دنبال پالتو بودم و لباس های زمستانی را از صندوقچه بیرون می کشیدم عصبانی می شد و می گفت :دنیا برای لذت بردن است اما من چنان به وسواس افتاده بودم که حتی می خواستم

ادامه دارد…✒️

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 92
  • 93
  • 94
  • ...
  • 95
  • ...
  • 96
  • 97
  • 98
  • ...
  • 99
  • ...
  • 100
  • 101
  • 102
  • ...
  • 146

آخرین مطالب

  • پیوند بی کرانه
  • مرگ آرام مغزی کودکان با موبایل
  • غروب دریا
  • خانواده همسر
  • بیت المال ...
  • دعای هر روز ماه صفر 
  • ​با ترس فرزندمون از تاریکی چه کنیم؟
  • التماس دعای فرج
  • ​مشهدی های مهمان نواز 
  • مهمان نوازی...

آخرین نظرات

  • لاله  
    • https://nbookcity.com/book/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d9%86%d8%a7-pdf>
    در دختر شینا قسمت صدوبیستم
  • یاس در جایگاه پدر ومادر 
  • یاس در شهیدی که حاج قاسم عاشقش بود
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در پیشنهاد معنوی..‌.
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در نجات از پیک ا میکرون....
  • یاس در الگوی ما حضرت زهرا سلام الله علیها...
  • سربازی از تبار سادات  
    • سربازی از تبار سادات
    در مکث کردن 
  • یاس در همدیگر رو دور نزنیم...
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در برای زیبایی ها...
  • منتظر در علائم سندروم اضطراب کرونا
  • یاس در ☕ عوارض مصرف نوشیدن بیش از اندازه چای
  • مطهر در کاش امسال جشن میلادت به میزبانی پسرت باشد...
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)  
    • مبتلایِ حسین (علیه السلام)
    در تقویت‌کننده‌های ایمنی بدن رو بشناسید.
  • یاس در دلتنگی....
  • بویکا  
    • https://worldbook.blogix.ir/>
    در خواص آیه الکرسی...
  • س. ج در میوه =بانک خون
  • نور در ​بیایید با باورهای سمی خداحافظی کنیم
  • یاس در میوه =بانک خون
  • یاس در خواص آیه الکرسی...
  • س. ج در انسان باشیم...

موتور جستجوی امین

موتور جستجوی امین
تیر 1404
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

من زنده ام به عشق تو يا صاحب الزمان

اللهم عجل لوليك الفرج.....الهي آمين

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آستان مقدس شهدای گمنام
  • امام زمان
    • محرم 1400 به نیت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • اهل بیت
    • فاطمیه
  • بانو اسلامی
  • بدون شرح
  • بماند به یادگار
  • تربیت فرزند
  • تلنگر
  • تولیدی خودم «عکس، فیلم، متن»
  • جملات ناب
  • حکایت
  • سخن بزرگان
  • شهید
  • شهید گمنام
  • صرفا جهت اطلاع
  • صرفا جهت خنده
  • صرفا جهت سلامتی
  • عمومی
  • محرم حسینی
  • محرم ۱۴۰۲
  • معرفی کتاب
  • من حسینی شده دست امام حسن ام
  • نکات اخلاقی
  • همسرانه ، عاشقانه
  • همه چیز در مورد کرونا
  • ولایت
  • چهارشنبه های امام رضایی
  • کتاب دخترشینا
  • کتاب من زنده ام
  • کلام قرآنی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 5
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 5
  • رتبه 90 روز گذشته: 44
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 7
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان