#من_زنده_ام #قسمت_صدوششم بعداز روزها انتظار یک روز صبح همگی دور کاسه ی شوربا نشسته بودیم وسخت ومشغول تماشای بازی موش ها وجست وخیزآن ها بودیم که بکباره یکی از سربازان عراقی به نام خلف که البته مابه او ناخلف می گفتیم,در سلولمان راباز کرد ومثل همیشه… بیشتر »
آرشیو برای: "آبان 1397, 04"
#من_زنده_ام #قسمت_صدوپنجم نتیجه ی بازدید رئیس زندان این شدکه یک هفته بعد نگهبان ها باماسک هایی که به بینی زده بودند مقداری مواد ضدعفونی کننده به همه ی سلول ها دادند.ازکنار سلول هاکه رد می شدند در یادریچه های سلول راباز می کردند قیافه می گرفتند,با دستمال… بیشتر »
آخرین نظرات