#من_زنده_ام #قسمت_صدوسی_یکم وقتی متوجه نگرانی ما شد ، آراممان کرد و گفت : و دیگر ندیدمش . اونقدر ازش بی خبرم که اگه بچه ها همراهمون نبودن و نمی گفتن با ما بوده شک می کردم که به شیراز اومده باشه . مطمئن باشید شیراز نیست . صد درصد برگشته آبادان . - ما از… بیشتر »
آرشیو برای: "آبان 1397, 29"
#من_زنده_ام #قسمت_صدوسی گفت:به برادری ات قسم اینجا نیست . برو بیمارستان O.P.D شاید آنجا باشه. - لقمه نان و حلوا توی مشتم بود و توی شهر می چرخیدم ، هیچ فکری به مغزم خطور نمی کرد . اولش تنها نگرانی ام نان و حلوایی بود که قول داده بودم به تو برسانم . رفتم… بیشتر »
آخرین نظرات