#من_زنده_ام #قسمت_صدوهفتادوهشتم نامه های بی نام و نشان را یواشکی می خواندم و پنهان می کردم . چون بعضی از جملاتش طعم زندگی و لحن عاشقانه داشت ، حیا می کردم با کسی درباره آن نامه ها حرف بزنم . در پس ذهنم عذاب وجدان داشتم چون ما چهار نفر راز نگفته ای در دل… بیشتر »
آرشیو برای: "دی 1397, 23"
#من_زنده_ام #قسمت_صدوهفتادوهفتم در عید و بهار 1362 برادران افسر خلبان آن قدر به جاسم تمیمی باج داده بودند که راضی شده بود کاری خلاف دستور بعثی ها انجام دهد . همراه با سینی ناهار روز عید به سرعت به طرف ما آمد تا فاصله او با حاجی زیاد شود و بتواند از زیر… بیشتر »
آخرین نظرات