#من_زنده_ام #قسمت_صدوهفتادوسوم یک باره صدای لگد و کابل توأم با نعره های گوش خراش محمودی و نوچه هایش که قبل و بعد از آمدن صلیب سرخ چند روزی به ما و خودش استراحت داده بود ، مارا از دنیای زیبای رقص نقطه و خط به دنیای سیاه واقعیت پرت کرد . او مثل هیولایی… بیشتر »
آرشیو برای: "دی 1397, 19"
#من_زنده_ام #قسمت_صدوهفتادودوم اما من بی ملاحظه کاغذ را سیاه می کردم و می دانستم این کلمات در جان مادر، پدر، برادرها و خواهرام ریخته می شود و آنها با این کلمات زندگی می کنند پس هر چه بیشتر بهتر، چقدر سرگرم این کلمات می شدیم ، سهم ما دو تا برگه کاغذ بود… بیشتر »
آخرین نظرات